و تبلیغاتی آن را بلعیده اند؛ و از آغاز نیز البته قابل پیش بینی بود که تریبون آزاد ناگزیر به
دست کسانی خواهد افتاد که سال هاست در فضای مسموم فرهنگ پیش از پیروزی انقلاب بالیده
اند، نه به دست انقلابیون کم تجربه و اهل تقوایی که قرن هاست تفکر آنها منکوب تبلیغات قدرت
های حاکم بوده است.
در مقاله « بحران دموکراسی در ایران » نویسنده به بهانه معرفی کتابی که اخیراً با همین نام در
لندن به چاپ رسیده است می نویسد:
اکنون که رویدادهای شگرف چند ساله اخیر، چه در ایران و چه در سایر مناطق جهان به ویژه
در کشورهای اروپای شرقی، پوسیدگی درونی رژیمهای استبدادی و نامتناسب بودن آنها را با
زندگی معاصر آشکار کرده اند و مردم جهان شاهد فروپاشی یک به یک آنها بوده اند، و هیچ
بعید نیست که جامعه ما نیز با گرایش عام روی آوری به دموکراسی و حکومت پارلمانی همسو
گردد و تصمیم بگیرد که از تعارف کم کند و بر مبلغ افزاید، یعنی فقط به روساختهای این نظام
دموکراسی و حکوممت پارلمانی در دوره 32-1320 بسیار ضروری است زیرا تا به وضوح در
هیچ تضمینی وجود ندارد که بار دیگر نیز آن نقصها و اشتباهها را تکرار نکنیم و باز هم شکست
و بعد نویسنده مقاله افزوده است که کتاب « بحران دموکراسی در ایران » نخستین « پژوهش
آکادمیک » در این زمینه هنوز کاوش نشده است.
پیش از ورود در سخن، باید متذکر شد که پژوهش آکادمیک(!) مزبور توسط یکی از ایرانیان
گریخته از انقلاب و مقیم لندن، آن هم توسط یکی از سازمان های انتشاراتی انگلیسی (I.B.Tauris & Co. Ltd. )
در همین سال 1989 به چاپ رسیده است و برای فردی که بر روابط بسیار تیره بین ایران و
انگلیس، مخصوصاً بعد از فتوای حضرت امام درباره سلمان رشدی، علم دارد، حتی همین
اطلاعات کافی است تا دریابد که کتاب « بحران دموکراسی در ایران » چگونه کتابی است. اما
توضیحی که نویسنده درباره این کتاب نگاشته است فی نفسه
شامل این پیشداوری است که هر نوع پژوهش واقعی علمی و آکادمیک باید به همان نتایجی که
ایشان گفته اند منتهی شود.